داستان موش و گربه در سنگرهای جبهه شوش!
تاریخ انتشار: ۱ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۵۲۸۶۶۳
یکی از رزمندگان دفاع مقدس می گوید:«یک شب که در شهر بودیم، در تاریکی بچه گربهای آمد و روی پای من ایستاد تا میومیواش را شنیدم، گفتم: من تو آسمونا دنبالتم میگشتم، روی زمین پیدات کردم! بچه گربه را گرفتم و برای بچههای جبهه بردم. کنار سنگر به او غذا میدادیم، اما ناقلا راهش را پیدا کرده بود.»
به گزارش خبرنگار ایمنا، جنگ با همه خشونتش مثل هر موقعیت دیگری برای خودش طنز داشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
طنازیهای رزمندگان اسلام در دوران هشت سال دفاع مقدس روایتهای کمتر دیده شده از جنگ است، روایتهایی که خنده بر لبانتان میآورد و باعث میشود از دریچه لبخند و طنازی رزمندگان به جنگ بنگرید.
حمید حکیمالهی در کتاب «ام کاکا» روایتگر سرو کله زدن رزمندگان با موشهای بزرگی میشود که در سنگرها جا خوش کرده بودند: «در سنگرهای جبهه شوش، موش زیاد بود و اذیتمان میکرد. شبها صدای رفتوآمد موشها را پشت پلاستیکها میشنیدیم. من و سه تا از بچهها شیشه مربای هویج داشتیم که به جای لیوان از آن استفاده میکردیم و بین بچهها که همگی لیوان پلاستیکی داشتند، با کلاس به حساب میآمدیم.
یک شب من و مهدی لیث و برادر دیگری دور فانوس روشن سنگر نشسته بودیم که یک موش آمد و یک راست داخل لیوان من که روی زمین بود، رفت. من هم بلافاصله لیوان را برگرداندم و به مهدی گفتم: تیربار ژ ۳ رو بردار بیار، گفت: برای چی؟ گفتم: بردار بیا اینجا.
مهدی تیربار را آورد و من آن را روی لیوان گذاشتم تا موش فرار نکند، به مهدی هم گفتم آن را بپاید تا من برگردم.
رفتم سراغ گربه، گربه را برای خلاص شدن از شر موشها در جبهه شوش رها کرده بودیم.
یک شب که در شهر بودیم، در تاریکی بچه گربهای آمد و روی پای من ایستاد تا میومیواش را شنیدم، گفتم: من تو آسمونا دنبالتم میگشتم، روی زمین پیدات کردم! بچه گربه را گرفتم و برای بچههای جبهه بردم. کنار سنگر به او غذا میدادیم، اما ناقلا راهش را پیدا کرده بود و همیشه در واحد تدارکات پلاس بود. به بچهها میگفتم: بفرما! این رو ما آوردیم موش بگیره، حالا حاضریخور شده.
در حالی که عراقیها خمپاره ۶۰ میزدند، از سنگر بیرون دویدم و از کنار تدارکات گربه را برداشتم، اول کمی جیغوداد کرد، اما به او گفت: بیا که برات یه غذای خوب گیر آوردهام. به سنگر برگشتم و گربه را روبهروی لیوان گذاشتم تا موش را دید شروع کرد به چرخیدن دور لیوان موش بیچاره هم از ترس سبیلهایش میلرزید، من و مهدی هم شکممان را از خنده گرفته بودیم.
دو دشمن روبهروی هم قرار گرفته بودند. بعد از چند دقیقه باید موش را به گربه تحویل میدادیم. تیربار را از روی لیوان برداشتیم، گوشهای از لیوان را بلند کردم تا گربه خودش موش را بگیرد اما گربه رفت آن طرف. دوباره لیوان را سر جایش گذاشتم. گربه داشت چرخ میزد. یک گوشه دیگر لیوان را بلند کردم. در همین حین گربه عقب گرد کرد، موش هم از فرصت استفاده کرد و فرار کرد تا بیست دقیقه بعد از آن گربه سرش را به شیشه چسبانده بود و میو میو میکرد. ما هم میگفتیم: ول کن بابا! مرغ از قفس پرید.
کد خبر 682042منبع: ایمنا
کلیدواژه: دفاع مقدس خاطرات دفاع مقدس خاطرات یک رزمنده جبهه شوش سنگر شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق بچه گربه بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۵۲۸۶۶۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سیمینی که دانشور بود
سیمینِ دانشور و جلال آلِ احمد زوجی بینظیر بودند و به هم میبرازیدند! سیمین نویسندهٔ جریانسازی نبود اما آثارش صاحبسبک و منحصربهفرد است. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، زندهیاد سیمین دانشور را میتوان پرچمدار داستاننویسی مدرن زنان معرفی کرد. هرچند نام دانشور در کنار جلال همواره و همیشه به یاد میآید، اما او هیچگاه زیر سایه نام زندهیاد آل احمد قرار نگرفت. او به زنان ایران جرأت نوشتن داد؛ امری که بیشتر در گذشته در انحصار مردان بود و کمکم در دهههای گذشته شاهد تغییر بوده است.
هشتم اردیبهشتماه سالروز زنی است که دنیای داستاننویسی زنان ایران را وارد مرحله جدیدی کرد؛ مرحلهای که پس از او نامهایی در یادها مانده و میماند که ادبیات معاصر بخشی بزرگی از هویت خود را مرهون قلم آنهاست؛ از فریبا وفی و زویا پیرزاد گرفته تا شهرنوش پارسیپور و دیگران. سالروز میلاد او بهانهای شده است تا برخی از اهالی فکر و فرهنگ یادی کنند از خالق «سووشون». احمدرضا بهرامپور، پژوهشگر و منتقد ادبی، در بخشهایی از یادداشتی که به همین مناسبت نوشته، آورده است:
سیمینِ دانشور و جلالِ آلِاحمد نیز زوجی بینظیر بودند و به هم میبرازیدند! آلاحمد متفکّر و نویسندهٔ همه فن حریفی بود. او چهرهٔ جریانسازی بود و دریچهای که بهخصوص از منظرِ گفتمانِ فرهنگی به روی داستاننویسان گشود با همهٔ اماواگرهایش همچنان پیروانی دارد. مؤلفههای نثر پرتکاپوی او که مهمترین دستاوردِ نویسندگیاش بود، در نویسندگان پس از او تکثیر شدهاست. دانشور زمانی با آلاحمد آشنا شد که هرکدامشان تجربههایی را در عالم نویسندگی از سرگذرانده بودند. او نیز مانندِ جلال، هم در محافلِ روشنفکری (بهویژه «کانون نویسندگانِ ایران») فعّال بود و هم آثاری در زمینههای داستاننویسی، ترجمه و زیباشناسی در کارنامهاش دارد.
زنی با عطری از گلهای نارنجدر بخش دیگری از این یادداشت آمده است: سیمین نویسندهٔ جریانسازی نبود اما آثارش صاحبسبک و منحصربهفرد است. این دو، بهرغمِ آنکه در پارهای مسائل و مباحث چندان همرأی نبودند، اما «کُفوِ» هم بودند و بهرغم اتفاقهایی که ممکن بود به جداییشان بینجامد، عمری در کنارِ هم عاشقانه زیستند.
نامههایی که جلال و سیمین به هم نوشتند در چند جلد منتشر شده و حاکی از این دلدادگیها است. سیمین نه دنبالهروِ جلال و جار و جنجالهایش بود و نه در برابرِ او قرار میگرفت؛ او همواره درکنارِ جلال میایستاد، البته با حفظِ حریمِ شخصی و مراقبت از استقلالِ فکری و ادبیِ خویش. و جلال حضورِ مستقیم و غیرِ مستقیم و نمادین در آثارِ او نیز دارد. یوسفِ مبارزِ سووشون و سرِ پرشوری که دارد، غربستیزیهای جلال را بهیادمیآورَد. در جزیرهٔ سرگردانی نیز شخصیتِ واقعی و تاریخیِ آلِاحمد در بخشهایی از داستان حضور دارد.
همچنین قرار است به مناسبت سالگرد تولد زندهیاد دانشور و سالگرد ازدواج سیمین و جلال مراسمی فردا، 9 اردیبهشتماه ساعت 14:30 در خانه-موزه جلال آل احمد واقع در تجریش، دزاشیب، خیابان شهید رمضانی، کوچه سیمین دانشور، کوچه پسندیده، بنبست ارض، پلاک 1 برگزار شود.
انتهای پیام/